همه چیز از همه جا

هر چیز خواندنی

همه چیز از همه جا

هر چیز خواندنی

8 شگرد عجیب برای کاهش وزن

8 شگرد عجیب برای کاهش وزن

 

بسیاری از ما ممکن است تاکنون بیشتر روش‌های کم کردن وزن را امتحان کرده اما نتیجه دلخواه رانگرفته باشیم.

به گزارش ایسنا، سایت اینترنتی کواتر – بورنز در یک مقاله جدید هشت روش عجیب یا به عبارت دیگر هشت حقه موثر را برای کمک به لاغر شدن ارائه کرده و توصیه می‌کند که اگر شما هم از دسته افرادی هستید که از تکنیک‌های لاغری ناامید شده‌اید، با بکار بستن صحیح این هشت راه‌کار، می‌توانید به نتایج مفیدی دست پیدا کنید. این راه‌کارها عبارتند از:

- با دستی که معمولا با آن کار می کنید، غذا نخورید. در یک مطالعه جدید و جالب کارشناسان تغذیه روش مقابله ساده‌ای را برای مواقعی که بدون توجه به مقدار غذا مشغول به خوردن می‌شوید، ارائه کرده است. اغلب در مواقع تماشای تلویزیون یا فیلم غذا خوردن بدون توجه اتفاق می‌افتد. این کارشناسان توصیه می‌کنند فقط کافی است دستی را که با آن غذا می خورید، عوض کنید. حالا کمتر می خورید. پژوهشگران یک بسته پاپ کورن تازه یا پاپ کورن یک هفته مانده و سرد و مرطوب را به صورت تصادفی در دست علاقه مندان به فیلم و تلویزیون دادند. این افراد اغلب در حین تماشای فیلم تمام پاپ کورنها را چه تازه و چه مانده، تا آخر خوردند. اما در آزمایشی دیگر، متخصصان دریافتند که وقتی از افراد خواسته شد برای خوردن از دست دیگرشان استفاده کنند مقدار پاپ کورنی که خوردند تا 30 دردصد کاهش پیدا کرد.

- موقع خوردن به آینه نگاه کنید. در حال خوردن غذا مقابل یک آینه بنشینید. در یک بررسی جدید معلوم شده است که وقتی مردم هنگام خوردن، تصویر خود را در آینه تماشا می‌کنند، مصرف غذاهای پرکالری مثل پنیر خامه‌ای پرچرب تا حدود یک سوم کاهش پیدا می‌کند. علت این امر احتمالا این است که وقتی خود را در حال خوردن می‌بینند، رژیم و اهداف سلامتی را به یاد می آورند.

- رنگ فضای غذاخوری را آبی کنید. از ظرفهایی به رنگ آبی، دستمال سفره آبی، رومیزی آبی، حتی نقاشی‌های آبی در دیوارهای اتاق غذاخوری یا لامپهای آبی استفاده کنید. طبق مطالعه انجام شده در سال 2066 میلادی از سوی دکتر وال جونز، شرکت کنندگان در جشنی که در اتاقی با لامپهای آبی برگزار شده بود 33 درصد کمتر از خوراکی‌های موجود در میهمانی خوردند. علت این امر احتمالا این است که در ذهن ما، رنگ آبی با غذاهای مسموم و کپک زده همراه است، پس ناخودآگاه کمتر می خوریم. از سوی دیگر رنگهای زرد و قرمز تاثیر برعکس دارند. به همین دلیل است که رستورانهای فست فود از رنگهای اشتها آور و محرک استفاده می‌کنند. پس شما هم از این حقه‌های ساده استفاده کنید تا رژیم خود را حفظ کنید.

- بو بکشید. بو کشیدن موز، سیب یا نعنا در کم کردن وزن موثر هستند. در یک مطالعه جدید از سوی موسسه مطالعاتی و درمانی «اسمل اند تیست» در شیکاگو از 3000 داوطلب درخواست شد تا این روش را آزمایش کنند. بررسی تایید کرد این افراد هر چه بیشتر رایحه‌ها را بو کردند، وزن بیشتری از دست دادند به طوری که پس از شش ماه به طور متوسط 13.5 کیلوگرم وزن کم کردند. بعلاوه حتی برخی از داوطلبان توانستند تا هشت کیلوگرم در ماه وزن کم کنند. به نظر می رسد که با بو کشیدن مکرر، مغز فریب خورده و این احساس به وجود می‌آید که واقعا غذا خورده‌ایم.

- از عکس‌های داخل مجله‌های غذا استفاده کنید. عکس‌ها را نگه دارید و پیش از اینکه شروع به غذا خوردن کنید به آنها نگاه کنید. این کار باعث می‌شود ولع‌تان نسبت به خوردن غذا کاهش پیدا کند.

- در سکوت غذا بخورید. مطالعات نشان داده است که خوردن در محیط پرسروصدا باعث می‌شود سریعترغذا بخوریم به طوری که مغز ما گاهی اوقات نمی‌داند سیر شده‌ایم و در نتیجه بیش از حد غذا می خوریم. این دلیل خوبی است برای اینکه در طول غذا خوردن تلویزیون را خاموش کنیم. بر اساس این مطالعه افرادی که به دلیل تماشای تلویزیون یا استفاده از کامپیوتر در حین غذا خوردن حواسشان پرت می‌شود در مقایسه با افرادی که در هر وعده غذایی حواسشان به غذایشان است، احتمال اینکه در طی روز بیشتر میان وعده بخورند، افزایش پیدا می‌کند.

- هنگام شام لباسهای تنگ بپوشید. معمولا مردم تمایل دارند وقتی که چند کیلو اضافه وزن پیدا می‌کنند لباسهای گشادتر و راحت‌تر بپوشند اما متخصصان تغذیه می‌گویند اگرهنگام غذا خوردن لباسهای تنگ بپوشیم شانس از دست دادن وزن اضافی بیشتر می‌شود. در این روش اگر شروع به پرخوری کنیم لباس به ما یادآوری می‌کند که بیشتر از این نمی‌توانیم بخوریم. همچنین می‌توانید در آشپزخانه یک شلوار تنگ آویزان کنید تا انگیزه کاهش وزن را به شما یادآوری کند.

- رژیم خمیر دندان بگیرید. به جای دسر شیرین بعد از غذا، دندانهایتان را با خمیردندان با طعم نعناع مسواک کنید. طعم نعناع علائمی به این مفهوم می‌فرستد که در این وعده غذایی سیر شده‌اید و به فرونشاندن هوس خوردن کمک می‌کند. به علاوه، طعم نعناع به خوبی با اکثر غذاها آمیخته نمی‌شود و بنابراین غذا طعم خوب خود را از دست می‌دهد، احساس تمیزی و تازگی دندانها بسیار لذت بخش است و گاز زدن شکلات یا شیرینی‌ها دیگر ارزش از دست دادن تمیزی دهان و دندان را نخواهد داشت.

بیوگرافی رامبد جوان

بیوگرافی رامبد جوان 

نام اصلی: رامبد
نام خانوادگی اصلی: جوان
سمت: کار در بخش های بازیگری
فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی 
تاریخ تولد: 1350
محل تولد: تهران
ملیت: ایران
تحصیلات: دیپلم
شروع بازی در تئاتر: از سال 1370
شروع بازی در تلویزیون: از سال 1373
شروع بازی در سینما: از سال 1376
رامبد جوان با بازی در نقش کوتاهی در مجموعه تلویزیونی پرطرفدار «همسران» شناخته شد و سپس با بازی در مجموعه تلویزیونی «خانه سبز» به شهرت رسید و خیلی زود توانست نویسندگی و کارگردانی بعضی از نمایش‌ها و مجموعه‌ها را بر عهده بگیرد. بازی فیلم «مومیایی3» و مجموعه تلویزیونی «ولایت عشق» چهره دیگری از او به نمایش گذاشت. اولین مجموعه تلویزیونی‌اش را در سال 1380 با نام «گمگشته» کارگردانی کرد که این سریال در ماه مبارک رمضان بسیار مورد توجه واقع شد و هم نظرات مثبت مردم و هم نظرات مثبت منتقدان را به همراه داشت. اما برخی کارشناسان و منتقدان معتقدند که بهترین و کامل‌ترین بازی سینمایی‌اش را در فیلم «صورتی» ایفا کرد. او سال 1382 را با کارگردانی دومین مجموعه تلویزیونی‌اش آغاز کرد. اولین تجربه کارگردانی در سینما را با ساخت فیلم «اسپاگتی در هشت دقیقه» از 25 آبان 1383 آغاز کرد. 

بیوگرافی سحر دولتشاهی :

نام: سحر دولتشاهی
متولد 1358
همسر رامبد جوان (کارگردان و بازیگر) می باشد. وی دارای مدرک لیسانس ادبیات نمایشی و مترجمی زبان فرانسه است. کما اینکه رشته مهندسی شیمی را در سال‌های پیش نیمه ‌کاره رها کرده است. از فیلم‌هایی که او در آنها به ایفای نقش پرداخته می‌توان به طلا و مس، فرزند صبح، وقتی همه خوابیم، زخم شانه حوا، میم مثل مادر و چهارشنبه سوری اشاره کرد. 

 

آشنایی با همسر :

رامبد جوان در گفت‌وگو با مجری یک برنامه رادیویی گفت: کودکی را نباید ندیده گرفت.کودکی اگر حفظ شود آدمی همیشه احساس خوشبختی می کند. من هم بعضی وقت ها از دستم در می رود و به کودک درونم توجه نمی کنم.الان کودک درونم حالش خوب است. قایم شده و در حال بستنی خوردن است.جوان در مورد انتخاب نامش از سوی خانواده گفت:رامبد بچه دوم و بچه آخر خانواده است.خواهرم پوپک هفت و نیم سال از من بزرگتر است. رامبد یعنی فرشته صلح و آرامش،این اسم انتخاب خواهرم بود.وی در مورد ازدواج خود با سحر دولتشاهی گفت: آدم‌ها وقتی می خواهند ازدواج کنند مهم این است که اول کلیدش در کله شان بخورد که فکر می کنم باید ازدواج کنم. این کلید در ذهنم در 36 سالگی خورده بود. اتفاقی که در نتیجه این کلید خوردن می افتد این است که آدم متوجه خوبی‌های یک آدم دیگر می شود.اولین بار سحر را در یک تئاتر دیدم. سحر چند سال در گروه تئاتر پسیانی کار می کرد و از آنجایی که با پسیانی و خانواده پسیانی دوست بودم، در نتیجه آنجا به واسطه آنها سحر را دیدم.

 
جوان در مورد اهدای هدایای عجیب و غریب خود به اطرافیان،همچنین اهدای موتور سیکلت به همسرش در سال گذشته گفت:امسال برای روز زن، به همسرم کادو هیچی ندادم. این هم یک ویژگی و کار دیگری انجام دادن است. ساختار شکنی کردم. این بار هدیه ندادم و اصلا هم کار بدی نکردم. بی خودی سعی نکنید عذاب وجدان برایم ایجاد کنید؛ هیچ کاری نکردم فقط تبریک گفتم!

ماجرای ازدواج رامبد جوان و سحر دولتشاهی

ماجرای ازدواج رامبد جوان و سحر دولتشاهی

رامبد جوان و همسرش

تا حالا شده بازیگری را روی صفحه تلویزیون یا پرده سینما ببینید و به دلتان بنشیند و بعد زمان بگذرد و روزی آن ستاره مشهور همسرتان شود. بله، به‌نظر باورنکردنی می‌آید اما این داستان زندگی سحر دولتشاهی است؛ همسر رامبد جوان که وقتی او را در سریال «خانه سبز» می‌بیند از او خوشش می‌آید و بعد از آن همیشه کارهایش را دنبال می‌کند تا اینکه چرخ زمان می‌گردد و همه دنیا دست به دست هم می‌دهند تا این زوج خوشبخت سر راه هم قرار بگیرند و دختر داستان ما با مرد رؤیاهایش ازدواج کند. اگر می‌خواهید بیشتر درباره این ازدواج سینمایی و زندگی مشترک قهرمانان آن بدانید گفت‌وگوی ما را با سحر دولتشاهی از دست ندهید.


داستان ازدواج زیبای ما

درباره آشنایی با همسرتان، رامبد جوان، بگویید. قبل از آشنایی نزدیک درباره او چه نظری داشتید؟

رامبد جزو بازیگرانی بود که همیشه کارش را دنبال می‌کردم. یادم هست وقتی «خانه سبز» را می‌دیدم خیلی از او خوشم می‌آمد. اینطور نبود که بگویم می‌دانستم یک روز قرار است با هم آشنا شویم و ازدواج کنیم؛ اما همیشه احساس خاصی داشتم. به‌نظرم آدم مثبت و دوست‌داشتنی‌ای می‌آمد. دوستان مشترک زیادی داشتیم و دورادور همدیگر را می‌شناختیم تا اینکه بالاخره وقتش رسید.

کم‌کم حواسمان بیشتر به هم جلب شد تا بالاخره کار به ازدواج کشید. من همیشه به ازدواج کردن معتقد بودم. انگار ازدواج خودش پیش می‌آید و آنطور نیست که خیلی برایش برنامه‌ریزی کرد. من می‌دانستم دوست دارم تشکیل خانواده بدهم و خانواده خودم را داشته باشم و همیشه به چشم یک کار خلاقانه به آن نگاه می‌کردم و خوشبختانه پیش آمد. از قبل نسبت به ازدواج پیش‌داوری نداشتم، می‌دانستم و از دیگران هم شنیده بودم که وقتی پیش می‌آید خودت می‌فهمی که درست است و واقعا برای من هم همین‌طور بود. برخی ملاک‌های کلی داشتم مثل اینکه خیلی اختلاف  طبقه اجتماعی و اقتصادی و سنی عجیب و غریب وجود نداشته باشد.

بهترین سیاست، صداقت است

این پیوند باعث پیوند کاری شما هم شده است؟

ترجیح می‌دهم که هر کدام مسیر خودمان را در کار داشته باشیم. اینکه ما زن و شوهر هستیم به این معنی نیست که همواره باید با هم کار کنیم؛ هرچند به هر حال احتمال همکاری بین ما زیاد پیش خواهد آمد، ولی هر دو خیلی حرفه‌ای به قضیه نگاه می‌کنیم. یعنی درست است ما در خانه‌مان خیلی درباره کار با هم صحبت می‌کنیم ولی سرکار واقعا شغلمان است و به آن حرفه‌ای نگاه می‌کنیم.

این حرفه ای یعنی چه؟

سعی می‌کنم زندگی‌ام را مدیریت کنم چون به‌نظرم سیاست لازمه روابط است و بهترین سیاست را هم صداقت می‌دانم. در رابطه زناشویی‌ هم همیشه آنطور که فکر کردم درست است عمل کردم. خیلی وقت‌ها مشکلاتی  بوده که سعی کردم به رامبد منتقل نکنم و خودم حل کنم. اما اصولا وقتی با رامبد کار می‌کنم انگار مسئولیت مضاعفی نسبت به کارهای دیگرم دارم چون مرتب باید حواسم باشد که زن کارگردان نباشم و فکر نکند من به واسطه او آنجا هستم. شاید من در کارهای دیگر خیلی راحت نظر بدهم، مخالفت یا بدقلقی بکنم و… اما سرکار رامبد خیلی رعایت می‌کنم چون آدم‌ها از قبل یک گاردی در این مورد دارند.

یک مرد پر از زندگی

بعد از اینکه رامبد به من پیشنهاد ازدواج داد آمد با پدرم صحبت کرد بعد هم خواستگاری انجام شد اما عروسی و مراسم دیگر را به آن شکل مرسوم و مفصل نگرفتیم و جشن ازدواجمان خیلی کوچک، مختصر و مفید بود. ما تصمیم گرفتیم سفر برویم و سفرهای خوبی هم رفتیم. واقعا نمی‌دانم مهم‌ترین ویژگی رامبد که به او اعتماد کردم چه بود. چیزی که می‌دانم رامبد به‌شدت بامحبت و پر از زندگی است و این روحیه‌اش من را تحت‌تأثیر قرار داد و هنوز هم مرا تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

 

 

همسایه‌های عزیز ما

سعی می‌کنم بتوانم در قلب این بی‌نظمی، نظم خاص خودم را ایجاد کنم. مثلا خیلی دوست دارم ساعت خواب منظم و درستی داشته باشم چون به‌نظرم خواب کافی در زمان خودش و بموقع در سلامت بدن بسیار مؤثر است. گاهی که خیلی سرکار هستم، می‌بینم این بی‌خوابی و بدخوابی چقدر آدم را کسل و خسته می‌کند. خیلی وقت‌ها می‌شود رامبد شب کار است و من روز کار هستم سعی می‌کنم بین آنها نظمی ایجاد کنم و زمانی برای خودمان بگذارم؛ حالا نمی‌دانم چقدر موفق هستم. خانواده‌ام خیلی برایم مهم هستند. خوشبختانه تقریبا با پدر و مادرم همسایه هستیم و سعی می‌کنم فاصله زیادی بین دیدارهایمان نیفتد همین‌طور برای خانواده همسرم وقت می‌گذارم و خیلی هم دوست‌شان دارم ولی تا جایی که بتوانم و امیدوارم جاهایی هم که نمی‌توانم همه آنها ما را ببخشند؛ اما به هر حال خانواده‌ها از اولویت‌هایم است.

خلاقیت در زندگی زناشویی‌

دغدغه‌های مهمی در زندگی دارم. همانقدر که دوست دارم در کارم موفق باشم، دوست دارم درست و خلاقانه زندگی کنم. به‌نظرم هنرمند بودنم نباید تنها در شغلم و محدود به کارم باشد،  باید زندگی هنرمندانه داشته باشم؛ به خصوص اینکه من به دلیل کارم معذوراتی دارم. مثلا کارم از نظر زمانی بی‌نظم است و خیلی چیزها روی روال و مسیر زندگی معمول نیست،   بنابراین من باید تصمیم‌هایی بگیرم که همه چیز را در زندگی‌مان سالم، تازه و سرحال نگه دارم و اگر بتوانم در این رابطه موفق باشم برایش ارزش قائلم. زندگی شخصی را تازه نگه‌داشتن و خوشبختی را در آن جاری کردن کار آسانی نیست و هوش و خلاقیت می‌خواهد. بعضی وقت‌ها به رامبد می‌گویم خوشحالم آدمی هستم که شب راحت می‌خوابم. خوشحالم کارهایی را کردم که به آنها اعتقاد داشتم و مرزهایی که برای خودم قائل بودم را رد نکردم.
حتما بچه‌دار خواهم شد

من خیلی دوست دارم بچه داشته باشم یعنی شکی در این‌باره ندارم. ولی شاید جسارتم کم شده،  مثلا تهران خیلی من را می‌ترساند، فکر می‌کنم این شهر هر روز ترسناک‌تر می‌شود. با خودم فکر می‌کنم حاضری بچه‌ای را به دنیا بیاوری که برای رفتن به پارک یا خانه مادربزرگش ۳ساعت در راه رفت و برگشت باشد؟ تا ۱۰سال دیگر در این هوا می‌توان نفس کشید؟! از این‌جور چیزها و از پاسخ این پرسش‌ها می‌ترسم. تصمیم بچه‌دار شدن را دارم ولی می‌خواهم سعی کنم شرایط بهتری برای آمدن او ایجاد کنم.
زندگی سالم ما

ورزش عضو همیشگی زندگی‌ام است اما میزان آن بستگی به وقتم دارد؛ حالا از یک پیاده‌روی ساده بگیرید تا  اگر برسم یک ساعتی یوگا کنم یا شنا بروم و… به ورزش خیلی اعتقاد دارم. خیلی وقت‌ها اگر فعالیت بدنی نداشته باشم اصلا مغزم کار نمی‌کند. کلا  از بدنم مراقبت می‌کنم البته نمی‌توانم  صد درصد بگویم همیشه حواسم است اما حداقل وقتی در خانه هستم حواسم به برنامه غذایی‌‌مان هست و سعی می‌کنم غذای‌مان سالم باشد و در برنامه غذایی‌مان حتما انواع سبزی و مواد سالم باشد چون به هر حال سلامت و مراقبت از بدن برای ما با توجه به شغلی که داریم لازم است یعنی به نوعی بدن ‌ما ابزار کارمان است، بنابراین همیشه باید سالم و سرحال باشیم؛ حتی وقتی سرکار نیستیم چون هر لحظه ممکن است کار پیش بیاید. نمی‌توانم خودم را رها کنم زیرا اشتباه محض است.