دوره نوجوانی از مهم ترین و حساس ترین دوره های زندگی انسان به شمار می رود; زیرا در این دوره نوجوان به دنبال یافتن هویت خویش، در مسیر شکل دادن به شخصیتی متکی به خود گام برمی دارد.سؤالات متعددی نیز در ذهن نوجوان نقش می بندد که چنانچه نتواند پاسخی مناسب برای آن ها بیابد، چه بسا ممکن است شخصیتی متزلزل و احیانا دوگانه پیدا کند. از طرف دیگر تربیت نوجوان در این دوره مهم زندگی بسیار مهم و حیاتی به نظر می رسد لذا از اساسی ترین وظایف والدین و مربیان در امر تربیت و تعلیم که از حساسترین و ظریف ترین کارهائی است که آنان به عهده گرفته اند برخورد شایسته در مواجهه با لغزش ها و خطاهای نوجوانان و اصلاح و تغییر رفتار نادرست آنان است. چرا که اگر این امر به غیر از مجرای منطقی و شیوه های صحیح انجام شود چه بسا که ضربات جبران ناپذیری بر روحیات نوجوان خواهد گذاشت و در نتیجه والدین نیز در امر تربیت ناکام خواهند ماند. هر چند آنها دیگر بچه نیستند اما آگاهی و بلوغ لازم برای آن که خودشان به تنهایی بتوانند بهترین تصمیم را در کارهایشان اتخاذ کنند ندارند. راهنمایی های سفت و سخت و البته منطقی چیزی است که نوجوانان برای رسیدن موفقیت آمیز به دوران بزرگسالی از طرف والدین به آن نیازمند هستند. تهیه و تنظیم اینگونه مرزبندی ها یک بخش مهم در فرآیند فرزند پروری است. در ادامه به مواردی مفید اشاره می کنیم که در انجام این وظیفه مهم می تواند بسیار گره گشا باشد: حتی می توانید شبیه یک قرارداد روی کاغذ بنویسید و در روزها و ایام نخستین به دیوار اتاق یا درب یخچال آویزان کنید و در ضمن حتما پیامدهای در نظر گرفته شده برای شکسته شدن احتمالی قوانین مذکور را برای فرزندتان به روشنی بیان کنید. هر چندنوجوانان دیگر بچه نیستند اما آگاهی و بلوغ لازم برای آن که خودشان به تنهایی بتوانند بهترین تصمیم را در کارهایشان اتخاذ کنند ندارند نوجوانان اغلب دوست دارند قوانین و محدودیت های شما را آزمایش کنند. در این جا لازم است والدین نظم و انضباط خود را حفظ کنند و پیامدهای پیش بینی شده قبلی برای نادیده گرفتن یا شکستن مقررات را اعمال کنند. لازم است فرزندان به «نه گفتن ها» در زندگی بزرگسالان عادت کنند. به یاد داشته باشید که نوجوانان در حال عبور از یک دوران دشوار رشد هستند. آنها همیشه و مرتباً احساس می کنند قید و بندهایی به دست و پایشان بسته اید و آنها را بسیار مقید کرده اید. والدین این نوجوانان لازم است به روش مناسب و خاص خود پیام های عاطفی و دوست داشتنی خود را به آنها برسانند تا درک بهتر و تحمل بیشتری در مواجه با محدودیت ها از خود نشان دهند. بنابراین آنها را از شنیدن جملات محبت آمیز محروم نکنید. تقسیم مسئولیت و مشارکت دهی داشته باشید بخش مهمی از تنظیم مقررات و محدودیت ها برای نوجوانان، عبارت است از کمک کردن به آنها برای آنکه یاد بگیرند چگونه بطور تدریجی محدودیت های خودشان را شخصاً اعمال کنند. والدین باید درباره ی دلیل اعمال محدودیت بر نوجوانان خود با آنها بحث و گفتگو کنند تا آنها با برخی از مسؤولیت هایی که از طریق این محدودیت ها انجام می شوند آشنا شوند. پرورش نوجوانان می تواند شبیه مدیریت نیروی کار باشد. گاهی اوقات انجام دادن یک رفتار قابل قبول مهمتر و اثر گذارتر از صحبت کردن مداوم از طرز انجام دادن آن است. نوجوانان قادر به درک این جمله که «همانطور که گفتم انجام بده نه آنطور که انجام می دهم» نیستند. محدودیت هایی که برای نوجوانان وضع می کنید بایستی نشان دهنده مواردی از چگونگی انجام کارها در دنیای بزرگسالان باشد. به روز و واقع گرا باشید با توجه به این که در سنین نوجوانی بچه ها به غیر از نیازهای مشترک نیازهایی منحصر به فرد نیز دارند از نسخه در نظر گفته شده برای فرزندان نوجوان در فامیل و اطرافیان برای فرزند خود استفاده نکنید و شرایط فرزند خود و زندگی خود را در نظر داشته باشید. همچنین سعی نکنید در تعیین این محدودیت ها شرایط نوجوانی خود را مدنظر قرار دهید و از نیازهای معقول نوجوانان امروزی چشم پوشی نکنید. صبور باشید بطور قطع تغییر رفتار در یک نوجوان بطور دفعی و یکباره اتفاق نمی افتد بلکه مستلزم گذشت زمان است. بنابراین کافی است ضمن ایستادگی بر مواضع خود فرصت ایجاد تغییرات را نیز به فرزندتان بدهید. جوانانتوصیه های جانانه نوجوانی
اعمال محدودیت به نوجوان؛ چگونه؟
قوانین و مقررات مورد نظر را به همراه پیامدها و نتایج آن ها به وضوح بیان کنید
بر مواضع خود پابرجا باشید
پیام ها و گفتگوهای مثبت و محبت آمیز خود را تقویت کنید
بطور عملی راهنمایی کنید
درس هایی برای زندگی
کاش وقتی هجده سالم بود کسی این مسائل را به من میگفت! امروز داشتم در کافی شاپ مورد علاقه ام کتابی میخواندم که یک جوان 18 ساله کنارم نشست و گفت، "کتاب خوبیه، نه؟" و از آنجا بود که شروع کردیم به حرف زدن. گفت که چند هفته دیگر از دبیرستان فارغ التحصیل میشود و بعد میخواهد بلافاصله از پاییز دانشگاهش را شروع کند. گفت، "اما نمیدانم میخواهم با زندگیم چه بکنم. الان فقط دارم با جریان پیش میروم." و بعد، با اشتیاق و با چشمانی صادق شروع کرد از من سوال کردن: * "تو چکار میکنی، شغلت چیه؟" * "کی و چطور تصمیم گرفتی که این کار را انتخاب کنی؟" * "چرا این را انتخاب کردی؟ چرا کارهای دیگر نکردی؟" * "چیزی بوده که دوست داشته باشی جور دیگهای انجامش میدادی؟" و .... سوال هایش را تاجایی که میتوانستم جواب دادم و سعی کردم با توجه به وقتی که داشتم خوب نصیحتش کنم. و بعد از یک ساعتی حرف زدن، از من تشکر کرد و رفت. در راه برگشت به خانه متوجه شدم که بحثی که با آن جوان داشتم برای خودم بسیار نوستالژیک بود. او 10 سال پیش من را به یادم آورد. به خاطر همین دوباره به سوالهای او فکر کردم و به چیزهایی فکر کردم که امروز افسوس میخورم یک نفر وقتی 18 سالم بود به من میگفت. بعد آن را یک قدم جلوتر بردم و به همه چیزهایی فکر کردم که اگه میتوانستم زمان را به عقب و به 18 سالگیم برگردانم دوست داشتم به خودم بگویم و خودم را نصیحت کنم. بعد از نوشیدن چند فنجان قهوه و چند ساعت فکر کردن، این 18 چیز به ذهنم رسید: 1. خودتان را به اشتباه کردن متعهد کنید. اشتباهات به شما درسهای مهمی یاد میدهد. بزرگترین اشتباهی که میتوانید مرتکب شوید این است که هیچ کار نکنید چون میترسید که اشتباه کنید. تردید نکنید—به خودتان شک نکنید. مهم این نیست که فرصتی برایتان پیش بیاید یا نه، مهم این است که ریسک کنید. هیچوقت 100% مطمئن نخواهید بود که خوب پیش میرود اما نمیتوانید هم 100% مطمئن باشید که هیچ کار نکردن خوب است! و مهم نیست که نتیجه چه شود، همیشه همانطور که باید تمام میشود. یا موفق میشوید یا از آن درس میگیرید که هر دو آن به نفعتان است. یادتان باشد اگر هیچوقت دست به عمل نزنید، همیشه همان جایی که هستید باقی خواهید ماند. 2. کار سختی که دوست دارید را پیدا کنید. اگر میتوانستم به خودم در 18 سالگی نصیحتی بکنم این بود که انتخاب شغلم را براساس ایده ها، اهداف و توصیههای دیگران پایهریزی نکنم. به خودم میگفتم رشته ای را به این دلیل انتخاب نکنم که رشته پرطرفداری است یا آنهایی که از آن فارغالتحصیل میشوند پول بیشتری در میآورند. به خودم میگفتم که بهترین انتخاب شغلی برای من بر یک نکته مهم و اساسی متکی است: کار سختی که از انجام آن لذت ببرم. تا زمانیکه با خودتان صادق باشید و علایق و ارزشهایتان را دنبال کنید، میتوانید با این عشق به موفقیت برسید. و مهمتر اینکه دوست ندارید چندین سال دیگر متوجه شوید که روز و شبتان را به شغلی میگذرانید که هیچ علاقهای به آن ندارید. پس اگر متوجه شدید که از هر ثانیه انجام هر کار سختی بالاترین لذت را میبرید، دست از آن نکشید. چراکه وقتی روی علایقتان تمرکز کنید، کار سخت دیگر سخت نخواهد بود. 3. هر روز برای خودتان وقت، انرژی و پول هزینه کنید. وقتی برای خودتان خرج کنید، هیچوقت نمیبازید و به مرور زمان قسمتهای ناراحت کننده زندگیتان را تغییر خواهید داد. شما محصول چیزهایی هستید که میدانید. هرچه وقت، انرژی و پول بیشتری برای دست یافتن به علم و دانش برای خودتان هزینه کنید، کنترل بیشتری روی زندگیتان پیدا خواهید کرد. 4. هرازگاهی ایده ها و فرصتهای جدید را امتحان کنید. ترس طبیعی شما از شکست باعث میشود نخواهید چیزهای جدید را امتحان کنید. اما باید این ترسها را کنار بگذارید زیرا داستان زندگی شما از این تجریبات کوچک و خاص ساخته میشود. و هرچه تجربیات شما خاصتر باشد، داستان زندگیتان جالبتر خواهد شد. پس تاجایی که میتوانید تجربیات جدید به دست آورید و حتماً آن را با دیگران هم درمیان بگذارید. 5. وقتی مهارتهای کاریتان را ارتقاء میدهید، روی کمتر، بیشتر تمرکز کنید. مثلاً ورزش کاراته را در نظر بگیرید، کمربند مشکلی خیلی هیجان انگیزتر از کمربند قهوه ای به نظر میرسد. اما آیا کمربند قهوه ای هیجان انگیزتر از کمربند قرمز نیست؟ شاید برای خیلیها اینطور نباشد. یادتان باشد جامعه متخصصین را تا اوج بالا میبرد. این تلاش و زحمت است که اهمیت دارد اما به این شرط که در جهتهای مختلف پراکنده نشود. پس تمرکزتان را روی یاد گرفتن کارهای کمتر و استاد شدن در آنها باریکتر کنید. 6. آدمها نمیتوانند فکر بخوانند، به آنها بگویید که چه فکری میکنید. آدمها هیچوقت نمیفهمند چه احساسی دارید مگر اینکه به آنها بگویید. رئیستان؟ بله، او نمیداند که آرزوی ترفیع دارید چون به او نگفته اید. دختر زیبایی که دوستش دارید اما چون خجالت میکشید تابحال با او حرف نزدهاید؟ بله، درست حدس زدید؛ بخاطر این روزش را در اختیارتان قرار نمیدهد که شما هم روزتان را در اختیار او قرار نداده اید. در زندگی، باید با دیگران ارتباط برقرار کنید. باید دهانتان را باز کرده و با آنها صحبت کنید. باید به آدمها بگویید که به چه فکر میکنید، به همین سادگی! 7. زود تصمیم بگیرید و زود وارد عمل شوید. اگر شما وارد عمل نشوید یا فرصتهای جدید را امتحان نکنید، یک نفر دیگر اینکار را خواهد کرد. با نشستن و فکر کردن درمورد آن نمیتوانید چیزی را تغییر دهید یا پیشرفت کنید. یادتان باشد، بین اینکه بدانید چطور کاری را انجام دهید و واقعاً آن را انجام دهید تفاوت زیادی وجود دارد. علم بدون عمل بیفایده است. 8. تغییر را قبول کرده و در آغوش بکشید. یک موقعیت بد باشد یا خوب، تغییر میکند. روی این میتوانید حساب کنید. پس تغییر را در آغوش بکشید و بدانید که تغییر به دلیلی رخ میدهد. شاید همیشه اول کار ساده و واضح نباشد اما در آخر ارزشش را خواهد داشت. 9. درمورد اینکه دیگران درموردتان چه فکری میکنند نگران نباشید. در اکثر مواقع اینکه بقیه چه فکری درمورد شما میکنند اهمیتی ندارد. وقتی من 18 سالم بود، نظر همکلاسی هایم تاثیر زیادی در تصمیماتم داشت. و گاهی اوقات آنها من را از ایده ها و اهدافی که شدیداً باورشان داشتم، دور میکردند. الان میفهمم این روش زندگی واقعاً احمقانه بود مخصوصاً وقتی میفهمم که تقریباً همه این افراد که ایده هایشان برایم خیلی مهم بود دیگر بخشی از زندگی من نیستند. به جز وقتی که میخواهید یک تاثیر اولیه عمیق روی کسی بگذارید (مثلاً در یک مصاحبه شغلی، اولین قرار ملاقات اولیه و از این قبیل)، اجازه ندهید ایده های دیگران سر راهتان قرار گیرد. اینکه آنها چه فکر میکنند و درموردتان چه میگویند اصلاً اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که خودتان درمورد خود چه فکر میکنید. 10. همیشه با خودتان و دیگران صادق باشید. صادق زندگی کردن باعث آرامش فکر است و آرامش فکر واقعاً قیمتی. 11. در دانشگاه با آدمهای زیادی درمورد کارتان حرف بزنید. رئیسها، همکاران، پروفسورها و اساتید دانشگاه، همکلاسیها، بقیه دانشجویان خارج از دایره اجتماعی شما، استادیارها، دوستان دوستانتان، همه! اما چرا؟ این یعنی شبکه سازی حرفهای. من از وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، برای سه کارفرما کار کردهام اما فقط با کارفرمای اول مصاحبه کردم. دو نفر بعدی قبل از اینکه حتی یک مصاحبه رسمی انجام دهم، بنابر توصیه یک مدیر (کسی که چندین سال شبکه حرفه ای من بود) به من کار پیشنهاد کردند. وقتی کارفرماها میخواهند کسی را استخدام کنند، اولین کاری که میکنند این است که از کسانیکه میشناسند میپرسند که کسی را میشناسند که به درد آن مقام بخورد یا نه. اگر این شبکه حرفهای را زود بسازید، خودتان را خوب جا خواهید انداخت. به مرور زمان، با افراد جدیدی در شبکه حرفه ایتان آشنا میشوید و حرف میزنید و این افراد فرصتهای تازهای در اختیارتان قرار خواهند داد. 12. هر روز حداقل 10 دقیقه در سکوت بنشینید. از این زمان برای فکر کردن، نقشه کشیدن، برنامه ریختن و خیالپردازی استفاده کنید. تفکر خلاق در سکوت و تنهایی اتفاق میافتد. در سکوت می توانید افکارتان را بشنوید، به عمق وجودتان دست پیدا کنید و روی قدم منطقی بعدی زندگیتان تمرکز کنید. 13. زیاد سوال بپرسید. بزرگترین ماجراجویی ممکن، توانایی سوال کردن است. گاهی اوقات در این فرایند، خودِ جستجو مهمتر از پاسخهاست. پاسخها از دیگران، از جهان علم و تاریخ و از بینش و خرد عمیق درون خودتان سرچشمه میگیرند. این پاسخها اگر نتوانید سوالات درست را بپرسید هیچوقت به ظاهر نمیآیند. درنتیجه، عمل ساده سوال کردن و پرسیدن سوالات درست، پاسخ اصلی است. 14. منابعی که در اختیار دارید را کاوش کنید. آدمهای سالم وقتی یک فرد علیل را میبیند که نشانه هایی از شادی احساسی بروز میدهد، تعجب میکنند. چطور کسی که چنین وضعیت فیزیکی محدودی دارد میتواند اینقدر شاد باشد؟ پاسخ در این است که چطور از منابعی که در اختیار دارند استفاده میکنند. استیو واندر نمیتوانست ببیند، به همین دلیل از حس شنوایی خود برای موسیقی استفاده کرد و الان 25 جایزه بین المللی از آنِ اوست. 15. پایین تر از سطح معیشتتان زندگی کنید. یک زندگی راحت داشته باشید، نه یک زندگی تظاهری. برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران خرج اضافی نکنید. طوری زندگی نکنید که خودتان را گول بزنید که ثروت با اموال مادی سنجیده میشود. پولتان را عاقلانه مدیریت کنید تا پولتان شما را مدیریت نکند. 16. به دیگران احترام بگذارید و به آنها حسی خوب منتقل کنید. در زندگی و کار، اینکه چقدر حرف میزنید مهم نیست، اینکه چطور باعث میشوید دیگران شاد شوند اهمیت دارد. به بزرگترها و کوچکترهایتان و همه آدمهایی که شایسته احترامند احترام بگذارید. با همه با همان سطح احترامی که با پدربزرگتان برخورد میکنید و با همان میزان صبری که برای برادر کوچکترتان صرف میکنید رفتار کنید. 17. در هر کاری بهترین باشید. اگر قرار نیست کاری را درست انجام دهید اصلاً چه دلیلی دارد آن را انجام دهید. در کار و در تفریحاتتان بهترین باشید. برای خودتان یک اعتبار ایجاد کنید، اعتبار انجام فوق العاده هر کار. 18. کسی باشید که برای آن زاده شدهاید. باید از قلبتان پیروی کنید و کسی شوید که قرار بوده بشوید. بعضی از ما زاده شدهاید که موسیقیدان شویم. بعضی از ما شاعر به دنیا آمدهایم و بعضی دیگر به دنیا آمدهایم که تجارت کنیم. هرکاری که تصمیم میگیرید دنبال کنید را باید در همه نسوخ بدنتان حس کنید. زندگیتان برای برآوردن آمال و آرزوهای دیگران تلف نکنید. اما از اینها گذشته، هرکجا که توانستید بخندید، هرکجا که باید عذرخواهی کنید و چیزی را که نمیتوانید تغییرش دهید، رها کنید. زندگی کوتاه اما اعجابانگیز است. از آن لذت ببرید. در ادامه... . . . . . . . . با احمق بحث نکنم!!! در ادامه... . . . . . . . . پیرزنی 91 ساله بعد از یک زندگی شرافتمندانه چشم از جهان فرو بست. وقتی خدا را ملاقات کرد از خدا چیزهایی پرسید که همواره دانستن آنها باعث آزارش شده بود.
بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنیم!!!
چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه میکند
از حسود دوری کنیم !!!
چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید.
از «از دست دادن» نهراسیم!!!
که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.
بیشتر را بر کمتر ترجیح ندهیم!!!
که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است.
کمتر سخن بگوییم!!!
که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن
از کودکان بیاموزیم!!!
پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر نتوان از آنان آموخت.
مگر غیر از این است که تو خالق بشر هستی؟ مگر غیر این است که همه را یکسان و برابر آفریدی؟ پس چرا مردم با هم رفتار بد دارند؟
خدا جواب داد هر انسانی که وارد زندگیتان می شود درسی را به شما می آموزد و با این درسهاست که چیزهای مختلفی از زندگی، مردم و ارتباطات اجتماعی فرا می گیرید.
پیرزن کاملا گیچ شده بود، پس از آن خداوند شروع به شکافتن مساله نمود. وقتی شخصی به تو دروغ می گوید به تو می آموزد که حقیقت همیشه آن گونه نیست که وانمود می کنند پس تو می فهمی که صداقت همیشه آشکار نیست. اگر می خواهی از درون قلبهایشان مطلع شوی باید نقابهایی را که زده اند کنار بزنی و ماسک خودت را هم برداری و اجازه دهی تا مردم خود واقعی تو را ببینند.
وقتی کسی از تو چیزی را می دزدد به تو می آموزد که هیچ چیز همیشگی نیست و اینکه همیشه قدر داشته هایت را بدان و از آنها نهایت استفاده را ببر چرا که ممکن است روزی آنها را از دست بدهی. حتی اگر این داشتنی ها، یک دوست خوب یا پدر و مادر و یا عزیزترین شخص زندگیت باشد. چرا که فقط امروز آنها در کنار تو هستند و باید قدر آنها را بدانی. وقتی کسی به زندگیت لطمه و خسارتی وارد می کند به تو می فهماند که پیمانهای انسانی ترد و شکننده هستند. پس محافظت و مراقبت از جسم و روحت بهترین کار ممکن است که می توانی انجام دهی.
وقتی کسی تو را تحقیر کرد به تو می آموزد که هیچ دو نفری مثل هم نیستند. اگر با مردمی مواجه شدی که با تو فرق داشتند، از ظاهر وعمل آنها در موردشان قضاوت نکن به کنه و اصل آنها رخنه کن و آنگاه از قلبت نظر سنجی کن . وقتی کسی قلب تو را شکست به تو می آموزد که دوست داشتن همیشه این معنی را نمی دهد که شخص مقابل هم تو را دوست داشته باشد اما با این وجود به عشق پشت نکن چون وقتی شخص مناسبت را یافتی آرامش و لذتی را که او همراه خود می آورد تمام سختی های گذشته ات را مبدل به نیک فرجامی خواهد کرد.
وقتی کسی با تو دشمنی کرد به تو می آموزد که هر کسی ممکن است اشتباه کند در این لحظه بهترین کاری که می توانی انجام دهی این است که آن شخص را بدون هیچ ریا و خودنمایی عفو کنی، بخشیدن کسانی که باعث آزار شما می شوند مشکل ترین کاری است که می توان انجام داد.
وقتی کسی را که دوست داشتی به تو خیانت می کند به تو می آموزد تا مقاوم نبودن در برابر وسوسه ها بزرگترین معضل بشر است. در برابر وسوسه ها مقاوم باشید که اگر به این مهم عمل نمایید پاداشتان را میگیرید.
وقتی کسی تو را فریب می دهد به تو می آموزد که حرص و آز ریشه در بدبختی دارد.
از ته دل آرزو کن تا رویاهایت به واقعیت بپیوندد این اصلا مهم نیست که خواسته هایت چقدر بزرگ باشند. به موفقیت هایت بیندیش اما هرگز اجازه نده تا وسواس فکری بر اهدافت پیروز گردد. فکرهای منفی را در تله مثبت اندیشی نابود کن .
وقتی کسی تو را مسخره می کند به تو می آموزد که هیچ شخصی کامل نیست.
مردم را با شایستگی هایی که دارند بپذیر و کم و کاستی هایشان را تحمل کن.
هرگز شخصی را بخاطر عیوبی که قادر به کنترل آن نیست از خود طرد مکن . پیرزن که تا این لحظه محو صحبت های خدا بود نگران این مساله شد که هیچ درسی توسط انسانهای خوب به بشر داده نمی شود؟
خدا گفت ظرفیت بشر برای دوست داشتن ، بزرگترین هدیه من به بشر است هر عملی که از عشق سر می زند به تو درسی می آموزد.
وقتی کسی به تو عشق می ورزد به تو می آموزد که عشق ،مهربانی، فروتنی، صداقت، حسن نیت و بخشش می تواند هر نوع شر و بدی را خنثی نمایند.
در برابر هر عمل خیر، عمل شری نیز وجود دارد این تنها بشر است که اختیار کنترل و برقراری توازن بین اعمال نیک و بد را دارد.
وقتی در زندگی کسی وارد می شوید ببینید می خواهید چه درسی به او بدهید...
دوست دارید معلم عشق باشید یا بدی؟ و وقتی با زندگی دنیوی وداع گفتید برای من نیکی به ارمغان می آورید یا شر و بدی؟ برای خود راحتی بیشتر فراهم می سازید یا درد وعذابی سخت؟ شادی بیشتر یاغم بیشتر؟
3 اشتباه در پرورش اندام
سه نکته درباره تمرین های قدرتی وجود دارد که لازم است شما بدانید. | |
رفع اشتباه: برای انجام هربار حرکت 6 ثانیه زمان بگذارید: 2 ثانیه برای بالابردن وزنه و 4 ثانیه برای پایین آوردن آن. ( ازآنجا که در هنگام پایین آوردن وزنه، نیروی جاذبه به شما کمک می کند بنابراین برای تقویت بیشتر باید در این فاز سرعت را کمتر کنید.) متخصصین ما توافق دارند که آهسته کردن حرکت مهمترین و تنها تغییر مهمی است که شما می توانید برای دستیابی به نتایج بهتر از تمرینات قدرتی خود بدهید. سومین اشتباه: ورزش سخت و خیلی زیاد. در واقع اگر بین تمرینهای قدرتی و ورزشهای بهبود کار قلب و عرق به اندازه کافی استراحت نکنید، پیشرفت شما متوقف خواهد شد و حتی ممکن است قسمتی از تناسب اندام به دست آمده را از دست بدهید. همچنین احتمال دارد شما کاملا از ورزش زده بشوید. رفع اشتباه: برای تازه و شاداب نگهداشتن عضلات و ماهیچه ها و همچنین ادامه سطح انگیزشی خود، تمرینات جایگزین کوتاهتر و آسانتر(مثلا 20 دقیقه) را جایگزین تمرینات سخت تر و طولانی تر( 40 تا 60 دقیقه) کنید. بیشتر از دوبار در هفته، با نهایت توان ورزش نکنید. این نکته در ذهنتان باشد که هرچه شدیدتر ورزش کنید، بدن شما زمان بیشتری برای ریکاوری نیاز دارد. یک ایده خوب این است که دو روز ورزش سخت داشته باشید و یک روز در هفته اصلا ورزش نکنید. در زمینه تقویت عضله، بین جلسات کار بر روی یک دسته از ماهیچه هایتان حداقل 1 روز فاصله بیندازید. |