همه چیز از همه جا

هر چیز خواندنی

همه چیز از همه جا

هر چیز خواندنی

مشتریانی بیابید که فروشنده شما باشند

مشتریانی بیابید که فروشنده شما باشند

 

چرا مردم خرید می کنند

84 درصد از کل فروش در آمریکا نتیجه تبلیغات شفاهی است. وقتی که فروش کالایی به شدت افزایش می یابد قسمت زیادی از این افزایش فروش مربوط به توصیه مشتریان کنونی به مشتریان آینده است مثلاً اگر فردی کالای شما را بخرد و از آن راضی باشد او آن را به همکاران، هم دوره ای ها، همکلاسی ها و خلاصه دوستان و آشنایان خود توصیه خواهد کرد. و اگر از آن کالا راضی نباشد احتمالاً دیگران را از خرید کالای شما منصرف خواهد کرد.

 

به ده درصد برتر بپیوندید

برای اینکه در صنعت خود به 10% برتر (ازحیث) فروش بپیوندید باید مشتریانی داشته باشید که در هر موقعیت مانند فروشندگان شما عمل کنند. اعتبار میلیونی در فروش بسیار مهم است پس باید مشتریان شما راضی باشند تا هر جا که هستند درها را به سمت شما باز کنند.

 

دیگر هرگز پیش بینی نکنید

همه فروشندگان برتر به نقطه ای رسیدند که هیچگاه آن را پیش بینی نمی کردند. چون مشتریان بیش از انتظار آنها برایشان فروخته اند. وقتی که در زندگی شخصی و حرفه ای خود ثابت قدم هستید و به شعارهای خود پایبند هستید، آنگاه همانند قطعات یک پازل همه چیز کنار هم چیده می شود تا فروش شما افزایش یابد و به در آمدی دست پیدا خواهید کرد که هیچگاه منتظر آن نبوده اید.

 

در مورد اینکه که هستید صادق باشید

یک نکته مهم در مورد دیدگاه، ارزش ها و شعارهای شما به عنوان یک فروشنده یا صاحب یک کسب و کار وجود دارد: به خود فرصت کافی بدهید. کارهای زیادی هست که باید انجام دهید، عادت ها، اخلاق، دانش و توانایی های خود را باید تقویت کنید. اما همه اینها یک شبه انجام نمی شود. باید صبور باشید.

 

تا موفقیت پافشاری کنید

علت اینکه افرادی پیشرفت می کنند و روز به روز توانایی های بیشتری می آموزند این است که آنها در حرکت به سمت رویاها و اهداف خود ثابت قدم هستند. و مسیر را پله پله می پیمایند. آنها از خود انتظار ندارند یک شبه تبدیل به یک انسان فوق العاده شوند. این افراد وقتی به نتیجه مناسبی دست پیدا نمی کنند دلسرد نمی شوند. آنها فقط ادامه می دهند و ادامه می دهند. و کاری که شما باید انجام دهید همین است.

 

افکار خود را به عمل تبدیل کنید

هر گاه که افکار روشنی داشتید و دانستید که می خواهید چطور آدمی باشید، چه زندگی داشته باشید و چه شغل و حرفه ای می خواهید داشته باشید، آنگاه قدم اول را بردارید. در این صورت شما از فرد ایده آلی که می خواهید باشید یک توصیف دارید. (مثلاً می گویید من می خواهم موفق ترین مدیر فروش دنیا باشم.) خوب حال عمل کنید، شروع به کار کنید ولی این توصیف یا عبارت را در ذهن داشته باشید. به راههای متفاوتی فکر کنید که با بکارگیری آنها هم شخصیت خود و هم حرفه خود را ارتقاء دهید. این توصیف را همیشه به یاد داشته باشید و هر لحظه به خود بگویید اکنون چه کاری می توانم انجام دهم که به آن فرد ایده آل نزدیک شوم. پبژس از مدتی متوجه می شوید که تبدیل به انسانی پر تلاش و موفق شده اید که از زندگی و کار کردن خود لذت می برد و آنگاه است که نزدیک شدن موفقیت ها و فرصت ها را حس خواهید کرد.

به خاطر داشته باشید، رفتار و عملکرد شما در برابر دیگران بیان می کند چه جور آدمی هستید. و اگر در این راه به اندازه کافی ثابت قدم باشید شخصیت شما به آن فرد ایده آلی که در رویا تصورش را داشتید نزدیکتر می شود.

 

تمرین کنید

اول، با هر مشتری طوری رفتار کنید گویی او قرار است برای شما هماننند یک مبلغ تبلیغ کند. به خاطر داشته باشید هر کس در حدود 300 نفر دیگر را می شناسد. پس او یک مشتری با ارزش است.

دوم، رفتار خود را بررسی کنید سعی کنید هر بار از دفعه قبل در معامله با دیگران بهتر رفتار کنید. هر روز بهترین روش های ممکن را که می توانید بکار ببندید تا مطمئن شوید بهترین نتیجه را می گیرید.

17 اشتباه افراد در آغاز یک کسب و کار جدید

17 اشتباه افراد در آغاز یک کسب و کار جدید
قسمت دوم

اشتباه هفتم: نداشتن طرح و نقشه برای ناگواری های احتمالی.

حتی اگر در تمام برآوردها و تخمین ها بسیار واقع گرایانه عمل کرده باشید باز هم وقایع پیش بینی نشده وجود دارند. ممکن است شرایط بازار عوض شود، بانک به تعهدات خود پایبند نباشد، بهره بانکی عوض شود، برای حمل و نقل محصول محدودیت هایی ایجاد شود و بسیاری موارد از این قبیل که اگر هر کدام از اینها اتفاق بیفتد مقصر شما نیستید. یا به عبارت دیگر این مشکلات ناشی از ضعف طرح نیست، اما اتفاق می افتد. بیشتر مواقع کسانی که کار جدیدی را آغاز می کنند احساس می کنند هر گاه به مشکلی برخورد کردند کسی یا چیزی هست که به آنها کمک کند. و به همین دلیل از قبل نقشه ای برای شرایط ناگواری که ممکن است پیش بیاید ندارند و در صورت وقوع چنین شرایطی کل زحمات و سرمایه آنها در خطر خواهد بود.

اشتباه هشتم: شریک کردن افراد غیر لازم یا نامعتبر.

شما فقط به افراد مشخصی به عنوان شریک نیاز دارید. به عنوان مثال بیشتر مواقع به پول نیاز دارید، و شرکایی پیدا می کنید که آنها هم به پول نیاز دارند. یا بسیاری مواقع افراد خلاق که ایده های خوبی دارند دوستان خود را به عنوان شریک انتخاب می کنند. بسیاری افراد برتری های راهبردی را ندارند یا اعتبار کافی برای شراکت را ندارند. حال چنین افرادی قرار است مثلاً 25 درصد از شرکت شما را صاحب شوند. چنین کاری کاملاً اشتباه و غیر ضروری است. قبل از اینکه افراد بخواهند در دارایی یا طرح  شما شریک شوند، باید آن را به دست آورند. (یعنی برای شراکت خود پول، اعتبار و وقت خود را گرو بگذارند و زحمت بکشند.)

اشتباه نهم: افراد را برای راحتی خود استخدام کنید نه به خاطر مهارتهای مورد نیاز آنها.

"در اولین شرکت هایی که بنا کردم خویشاوندانم را استخدام کردم. این کار بسیار ساده بود اما بسیاری از آنها برای کاری که من نیاز داشتم فرد مناسبی نبودند. و اخراج کردن افراد کار ساده ای نیست به خصوص اگر از فامیل و آشنا باشند." برای استخدام افراد زمان بیشتری صرف وقت کنید و براساس مهارت ها از بین آنها انتخاب کنید. شما به افرادی با مهارت بسیار بالا احتیاج دارید که بتوانند در شرایط نامناسب به کسب و کار شما کمک کنند، به عبارت دیگر آچار فرانسه باشند. اگر افراد نامناسب استخدام کنید، درست زمانی که به آنها احتیاج دارید کسب و کارتان را با مشکل مواجه می کنند.

اشتباه دهم: غفلت از مدیریت قسمتهای مختلف سازمان.

این مشکل معمولاً همیشه اتفاق می افتد. مدیران معمولاً نیمی از وقت خود را به کارهایی می پردازند که 5 درصد از کل فعالیت ها هم نیست و از قسمت های دیگر غافل می شوند. شما باید نسبت به کل سازمان خود دید جامعی داشته باشید. ولی معمولاً کسانی که کسب و کاری را اداره می کنند  این دید جامع را از دست می دهند و بیشتر انرژی خود را برای اداره قسمتی از سازمان به کار می گیرند تا اینکه کل سازمان را رهبری و مدیریت کنند. "در مواردی محصولات مختلف را تولید می کردم و گاه برای بعضی از تولیدات، افرادی را استخدام می کردم . نتیجه آن را با تصویر بزرگی که در ذهن داشتم در کوتاه مدت و بلند مدت مقایسه می کردم که آیا به اهداف تعیین شده رسیده ام یا نه." به عبارت دیگر ارزیابی کارهای انجام شده و مقایسه آن با اهداف و برنامه های از قبل تعیین شده، سبب می شود دید کاملتری داشته باشید. پس سعی کنید آن تصویر بزرگ را در ذهن خود داشته باشد و مرتباً آن را با وضعیت کنونی خود مطابقت دهد.

اشتباه یازدهم: پذیرفتن غیر ممکن بودن، ساده تر از پیدا کردن راه حل مناسب است.

"من مهندسی داشتم که بسیار ماهر بود ولی هر گاه می خواستیم وسیله ای را اصلاح یا بهینه سازی کنیم می گفت: شما نمی توانید به این روش این کار را انجام دهید. من باید مطمئن می شدم و به آسانی حرف هایش را قبول نمی کردم. من باید دیدی فراتر می داشتم." اگر می خواهید یک کارآفرین باشید باید بتوانید کارهای جدیدی انجام دهید. افراد زیادی به شما خواهند گفت این ممکن نیست، ولی نباید این حرف ها را به آسانی قبول کنید یک کارآفرین خوب همیشه راه حل مناسبی پیدا می کند.

اشتباه دوازدهم: توجه بیش از اندازه به حجم فروش و تعداد مشتریان، به جای اینکه به سود دهی کسب و کار توجه شود.

افراد معمولاً بیشتر به حجم و مقیاس توجه می کنند. بیشتر کار آفرین ها تمایل دارند بگویند سازمانی را اداره می کنند که بسیار بزرگ است، تعداد زیادی پرسنل دارد، این مقدار مساحت دارد و این قدر فروش دارد. معمولاً ما تمایل داریم در ذهن خود کسب و کاری بزرگ را پرورش دهیم تا اینکه به فکر ایجاد کسب و کاری پر سود باشیم. اما بدانید که بانکداران و کارشناسانی که سازمان شما را برای خرید یا سرمایه گذاری بررسی می کنند از یک سازمان خیلی بزرگ خوششان نمی آید. کارآفرین ها معمولا افرادی خلاق و فنی هستند ولی باید یاد بگیرند یک مدیر و بازرگان خوب هم باشند.

اشتباه سیزدهم: به جای اینکه به دنبال حقیقت باشید به دنبال تأیید هستید.

این اشتباه بسیار متداول است شما می خواهید کاری را شروع کنید، بنابراین با افرادی که برای شما کار می کنند صحبت می کنید. با خانواده و دوستان صحبت می کنید. اما درحقیقت به دنبال تأیید کار خود هستید. و به دنبال حقیقت نمی گردید. بلکه به دنبال کسی هستید که به شما بگوید کار درستی انجام می دهید. معمولاً حقیقت غیر از این است. بایستی محصول خود را آزمایش کنیم و به دلایل آزمایش کنندگان گوش فرا دهیم که چه می گویند. نه این که به جای ارزش دادن به حقیقت دنباله روی حرف مردم باشیم که می گویند «اوه این فوق العاده است»!

اشتباه چهاردهم: از دست دادن تمرکز بر انجام کارها و بر فروش کالاها.

بیشتر کارآفرین ها در یک واحد، روی چند قسمت کار می کنند ولی هیچ کدام را به درستی انجام نمی دهند. به جای این که تمرکز خود را بر درست انجام دادن تمامی کارها همچنین فروش بیش از پیش، صرف کنند، توجه کارمندان و وقت خود را برای انجام کارهای غیر ضروری در آن واحد تلف می کنند. بنابراین کالای اصلی آنها به خوبی تولید نمی شود چون آنها کارهای زیادی انجام داده اند و از اصل قضیه دور شده اند. مثلاً کارآفرینان  می خواهند کالای خود را به Wal-Mart (یک فروشگاه زنجیره ای معروف در آمریکا) بفروشند. پس از مدتی اظهار می کنند محصول خود را به شبکه فروش خانگی می فروشند و سپس می گویند فروشگاه های هدیه هم خوب به نظر  می رسند. و از این دست.

اشتباه پانزدهم: هدف بلند مدت و مقصد حرفه ای شفاف و واضح نیست.

هدف بلند مدت شما باید مشخص باشد. این بدان معنا نیست که شما عوض نمی شوید، اما وقتی که هدفی را تعیین می کنید باید به آن سمت نشانه گیری کنید. این حرف ها وقتی اهمیت پیدا می کند که افراد می خواهند محصول خود را تعیین کنند و می پرسند چه محصولی انتخاب کنم؟ (تولید کنم؟) پاسخ بستگی به این دارد که چه کاری را می خواهید انجام دهید. اگر می خواهید با این کار یک سازمان چند میلیون دلاری تاسیس کنید. شاید باید روی کالای خود تجدید نظر کنید. ولی اگر هدف شما یک شرکت کوچک است قضیه فرق می کند. یا اگر می خواهید کسب و کاری راه بیندازید تا اعضای خانواده خود را مشغول به کار کنید بحث دیگری است. و شاید در این گونه موارد خیلی نیاز به اهداف بلند مدت نداشته باشید ولی اگر هدف کسب و کار شما شفاف و مشخص باشد. در موفقیت آن تأثیر زیادی دارد.

اشتباه شانزدهم: از دست دادن تمرکز و هویت.

برای خلق یک سازمان با ارزش این مشکل را بیان می کنم. سازمان شما خود یک کالا است. شرکت ها و سازمان های زیادی هستند که سعی می کنند اهداف زیادی را در آن واحد دنبال کنند و به جای اینکه یک کسب و کار متمرکز، معتبر و دارای هویت داشته باشند، فعالیتی شلوغ و درهم دارند. وقتی کسب و کار جدیدی راه می اندازید بسیار مهم است که روی هدف و هویت شرکت تمرکز داشته باشید. اجازه ندهید قدرت سازمان شما روی اهداف مختلفی که به نتیجه رسیدن هر کدام از آنها پروسه ای سنگین است، سایه افکند. چرا که تشکیلات شما ضعیف خواهد شد. مثلاً فرض کنید شرکتی دارید که محصول آن، تنقلات مورد علاقه کودکان است حال اسباب بازی را به محصولات خود اضافه کنید فقط به این دلیل که مشتریان شما ممکن است اسباب بازی هم بخرند شرکت خود را تضعیف کرده اید. یک سازمان به تمرکز روی آن چه هست نیاز دارد تا بتواند قدرت بگیرد.

اشتباه هفدهم: نبود برنامه ای برای خارج شدن از این کسب و کار.

یک برنامه برای خروج از کسب و کاری که ایجاد کرده اید داشته باشید و سعی کنید آن را به بهترین نحو انجام دهید. به عنوان مثال من برای کسب و کاری که اکنون راه انداخته ام یک برنامه 2 ساله دارم یعنی برنامه ای دارم که پس از 2 سال بتوانم پول زیادی به دست آورم و سپس به کار دیگر مشغول شوم، شاید علتش این است که آنقدر دلبستگی به آن کار ندارم و چون آن کسب و کار به اوج خود رسیده دیگر جذابیت کافی ندارد تا به آن کار ادامه دهم. بعد از سال اول به دقت بازار را بررسی می کنم و سعی در نوآوری در این زمینه خواهم داشت. و در همین زمان گزینه فروش سازمان را روی میز قرار می دهم چون چیزی باارزشتر از یک فروش خوب نمی توانم به دست آورم. این بدان معناست که هیچ قرارداد داخلی امضا نمی کنم و منتظر شرکت های چند ملیتی هستم تا شرکت خود را به آنها بفروشم. از کارهای مربوط به حق امتیاز و انجام صحیح آنها مطمئن می شوم. و در عین حال تمام توجه خود را روی کیفیت کار معطوف می کنم تا از سطح استانداردها بالاتر باشد. کیفیتی بالاتر از محصولات سازمان های چند ملیتی که احتمالاً شرکت ما را خواهند خرید!

یک استراتژی خروج هم می تواند این باشد که سازمان خود را در آینده به فرزند خود بسپارید. مهمترین کاری که باید انجام دهید این است که شرکتی بسازید که ارزشمند و سود ده باشد و در این شرایط همه گزینه ها در برابر شماست: سازمان خود را نگه دارید، آن را بفروشید، برای آن تبلیغات کنید، حساب بانکی خود را پر پول کنید و ... . ولی به یاد داشته باشید، یک کسب و کار می تواند یک کالا هم باشد.

شغل خود را با زیرکی و آرامش عوض کنید.

 شغل خود را با زیرکی و آرامش عوض کنید.

برای بسیاری افراد پیش می آید که چون شغل دائم و معتبری ندارند مجبورند هر از چند گاهی تغییر شغل دهند و از شرکت یا اداره فعلی خود استعفا دهند و به کار جدید مشغول شوند. اما این فرایند معمولاً با استرس و نگرانی همراه است چون از طرفی هنوز از وضعیت محل کار جدید خود اطلاعی ندارید و اصلاً نمی دانید که این کار قطعی است و از طرفی با استعفای شما احتمالاً‌ مخالفتهایی خواهد شد. لذا بر آن شدیم تا در این مقاله از سری مقالات آموزش حرفه ای یاد بگیر دات کام راههایی برای تغییر شغل موفق و با فشار روانی کمتر ارائه کنیم:

ــ هیچگاه کلمه استعفا یا کنارگیری را به وضوح اعلام نکنید. مگر اینکه موقعیت کاری جدید را در دست داشته باشید. و از بدست آوردن آن مطمئن باشید. چون اگر نتوانید شغل جدید را بدست آورید، در نظر صاحب کار خود موقعیت قبلی را نخواهید داشت. حتی اگر او به شما اجازه دهد سر کار قبلی بمانید در مورد وفاداری شما به سازمان خود مشکوک خواهد بود. چون اگر قبلاً به دنبال کار جدیدی رفته اید چه دلیلی وجود دارد در آینده این کار را نکنید. حتی بعضی از کارفرمایان از اینکه کارمند آنها اعلام می کند می خواهد شغلی جدیدی پیدا کند عصبانی می شوند. و گاه این حرف ها را به خود می گیرند.

ــ هیچگاه در هنگام عصبانیت تهدید به استعفا نکنید.

بسیار پیش آمده که کارمندی در هنگام عصبانیت اقدام به استعفا (گاه شفاهی) کرده و کارفرما همان جا استعفای او را قبول کرده است. ولی هدف واقعی کارمند استعفا نبوده است اما دیگر کار از کار گذشته.

ــ هیچگاه به کسی که قرار است شما را استخدام کند نگویید که از کار خود استعفا داده اید تا اینکه قرارداد جدید را ببندید. چون دیگر نمی توانید از موضع قدرت برای حقوق و مزایای خود چانه بزنید. چون کارفرمای آینده شما می خواهد مزایای بهتر از آنچه اکنون دارید ارائه کند تا شغل قبلی خود را رها کنید. ولی اگر خیلی زود استعفا داده باشید دیگر دلیلی ندارد آنها برای بدست آوردن شما تلاش کنند.

ــ شغل جدید را از همکاران سابق مخفی نگه دارید. حتی اگر فکر می کنید می توانید به آنها اعتماد کنید به همکاران خود چیزی نگویید. انسانها ذاتاً تمایل دارند اخبار جالب را به دیگران برسانند. حتی اگر در این مورد صحبتی نکنند رفتارها و حرکاتی از آنها سر می زند که احتمالاً ر ئیس شما متوجه این موقعیت خواهد شد.

ــ تمرکز خود را بر روی شغل فعلی از دست ندهید. این کار بسیار مشکل است چون در فکر خود این کار را ترک کرده اید. سعی کنید این دو را از یکدیگر جدا کنید. بنابراین وقتی سر کار هستید سخت کار کنید فکر کنید می خواهید برای خداحافظی هدیه ای به اطرافیان بدهید یا اگر از آنها ناراحت هستید با این روش حسرت رفتن شما در دل آنها خواهد ماند. در غیر این صورت احتمالاً حداقل مشکل شما کم شدن مزایا خواهد بود.

ــ در زمان مناسب که استعفای خود را اعلام کردید دیگر صبر نکنید و روی شعله هایی که روشن کرده اید نایستید. زمانیکه کار قبلی را ترک می کنید صحبت های تند و تنه آمیز نکنید چو دیگر وقت این حرفها گذشته است. کافیست بگویید شغلی که جوابگوی نیازهای شماست یا فرصت پیشرفت بیشتری دارد انتخاب کرده اید.

ــ در مورد مزایای شغل جدید بحث نکنید. با به رخ کشیدن مزایا و افزایش دستمزد خود باعث منحرف شدن صاحب کار فعلی خود از نگه داشتن شما می شوید. شاید او شرایط بهتری را برای شما در نظر گرفته است.

ــ مراحل لازم را برای آشنایی و مطالعه مدارک مربوط به شغل جدید طی کنید. شاید برای شروع باید زبان خارجه خود را تقویت کنید، یا با بعضی از استانداردهای جدید آشنا شوید اگر لازم است این کارها را انجام دهید و روی پروژه های که قرار است کار کنید مطالعه کنید. آنگاه کارفرمای جدید با دید دیگری به شما نگاه خواهد کرد.